واژه«شهید»در قرآن کریم فراوان به چشم میخورد.تحقیق درباره آنچنان اقتضا دارد که در آغاز معنی لغویاش را مورد بحث و بررسی قرار دهیم:
شهید از اسماء حسنای الهی است و در لغت به معنی کسی است که در گواهی دادن خود امین باشد.و نیز گفتهاند:شهید به معنی کسی است که هیچ چیز از علم او پوشیده نیست و به معنی حاضر هم بکار رفته است.
در بیان دیگر آمده است:شهید بر وزن فعیل و صیغه مبالغه است؛وقتی علم بطور مطلق و بدون قید در نظر گرفته شود برذاتی که به آن متّصف شده«علیم»اطلاق میشود و چنانچه مقصود، اطلاع از امور نهانی باشد متّصف به آن را«خبیر»میگویند و هرگاه اطلاع از امور ظاهر مراد باشد از آن به«شهید»تعبیر میکنند 1 .
گاهی شهید به معنی شاهد و گاهی به معنی مشهود میآید و شاهد کسی است که خبر قاطعی را بیان میکند و فرموده خداوند تعالی«و اشهدوا اذا تبایعتم و لا یضارّ کاتب و لا شهید» 2 به همین معنی است
گاهی شهید و شاهد به معنی حاضر است چنانکه خداوند متعال میفرماید:«فمن شهد منکم الشهر فلیصمه» 3 یعنی:«من حضر وطنه فی الشهر فلیصمه».
و در برخی موارد به معنی حجّت و راهنما میآید و آیه:«لتکونوا شهداء علی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا» 4 براین معنی دلالت دارد.
چرا به کسی که در راه خدا کشته میشود«شهید»میگویند؟چنانکه میدانیم برکسی که خود را در راه خدا فدا کرده و برای رسیدن به رضا و وصال محبوب از هستی خود، در این عالم صرف نظر کرده و از تمام لذائذ مادّی دست کشیده«شهید»اطلاق میکنند.در وجه تسمیه آن وجوه مختلفی ذکر شده که از جمله آنها وجوه زیر است:
الف-از آن جهت«شهید»را«شهید»گفتهاند که خداوند و فرشتگان گواهی میدهند که او اهل بهشت است 5 .
ب-«شهید»را«شهید»میگویند برای آنکه در روز قیامت از وی میخواهند که با پیامبر(ص)درباره اعمال و کردار امم پیشین شهادت بدهد.
ج-چون او زنده است چنانکه گویی شاهد و حاضر است و میبیند.
د-برای آنکه کرامتها و نعمتهایی را که به سبب کشته شدنش در راه خدا برایش آماده شده میبیند.
ه-به دلیل آنکه در راه گواهی دادن به حق و در راه امری که برای خداست قیام کرده به گونهای که هستی خود را در آن راه از دست داده و راهنمای دیگران است.
و-فرشتگان هنگام کشته شدن گواهی دهند که او در راه خدا کشته شده و در نزد او حاضرند.
از بررسی معانی فوق برمیآید که«شهید»بر وزن فعیل است که گاهی به معنی فاعل و گاهی به معنی مفعول بکار میرود؛از این جهت«مشهود»است که خداوند و فرشتگان به خلوص نیّت و پاکی او شهادت میدهند.و به این مناسبت شاهد و شهید است که حاضر است و کرامتها و الطاف بیپایان خداوندی را برای خودش مشاهده میکند و به قیام خود مردم را راهنمایی کرده و برحق و حقیقت گواهی داده و در راه تحقق آن استقامت ورزیده تا کشته شده است.
در آیات مبارکه قرآن کریم 55 بار کلمه«شهید»و«شهداء»ذکر شده که به معنی گواه، حجّت، حاضر و آگاه و در یک مورد به معنی مقتول در راه خدا بکار رفته است؛چنانکه در آیه«و کذالک جعلنکم امّة وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا» 6 به معنی حجّت و راهنما، و در آیه«و انّ منکم لمن لّیبطّئنّ فان اصبتکم مصیبة قال قد انعم اللّه علیّ اذ لم اکن مّعهم شهیدا» 7 به معنی حاضر و در آیه«قل کفی با للّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتب» 8 به معنی کسی که از همه چیز آگاه است بکار رفته است.و آیه«شهد اللّه انّه، لا اله الاّ هو و الملئکة و اّولوا العلم قائما با القسط ج» 9 به معنی اخبار از روی علم است.
و در آیه«و لا یاب الشّهداء اذا ما دعوا ج» 10 به معنی گواه میباشد.
از آیاتی که در ذیل آورده میشود، برمیآید که در قرآن مجید از«شهید»به مقتول«فی سبیل اللّه»تعبیر شده است:
1-و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه اموات ج بل احیاء... 11
2-و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا ج بل احیاء... 12
3-و من یقتل فی سبیل اللّه فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما... 13
4-انّ اللّه اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة یقتلون فی سبیل اللّه فیقتلون و یقتلون... 14
و میتوان گفت در قرآن تنها آیهای که در آن بر مقتول فی سبیل اللّه«شهید»اطلاق شده، این آیه است.و من یطع اللّه و الرسول فاولئک مع الّذین انعم اللّه علیهم من النّبین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّلحین و حسن أولئک رفیقا 15
جمور مفسران فریقین در این آیه«شهداء»را به مقتول فی سبیل اللّه تفسیر کردهاند:
فخر رازی در تفسیر این آیه چنین آورده است:«شهید بر وزن فعیل به معنی فاعل است و او کسی است که گاهی با دلیل و بیان و زمانی با سلاح به صحّت دین خدا گواهی میدهد.پس شهداء کسانی هستند که به عدالت قیام کردهاند و خداوند از آنان در قرآن یاد کرده و فرموده است: شهد اللّه انّه لا اله الاّ هو و الملئکة و اولوا العلم قائما بالقسط
از آن جهت به کسی که در راه خدا کشته شد، شهید میگویند که جانش را در راه یاری دین خدا فدا کرده و بدین وسیله شهادت داده که خداوند و دستورهایش، حق و غیر او باطل و نابود شدنی است.کسی که در دنیا به سبب بذل جانش به حق و حقیقت گواهی دهد شایستگی پیدا میکند که در آخرت از طرف خداوند، در زمره کسانی باشد که بر دیگران گواه است» 17.
از ابن عباس نقل شده که در آیه فوق از«النبیین»حضرت محمّد(ص)اراده شده.و مقصود از«الصدّیقین»حضرت علی(ع)است؛چون علی(ع)اوّل کسی است که پیامبر(ص)را تصدیق کرده است و از«الشهداء»حضرت علی و حضرت جعفر و حضرت حمزه و حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام، موردنظر هستند 18 .
و نیز مفسران دیگر از قبیل شیخ طوسی و صاحب مجمع البیان و محمد بن حریر طبری و دیگران، در تفسیر این آیه گفتهاند که منظور از«شهداء»کسی است که در راه خدا برای رضای او به منظور برقراری حق کشته شود 19 .
از شرح فوق و از آنچه مفسران در تقسیر آیه مورد بحث ذکر کردهاند، برمیآید که به کسی که در راه خدا به قتل رسیده«شهید»اطلاق شده است.و نیز از روایات فراوانی معلوم میشود که پیامبر(ص)این لفظ را درباره آن کسی بکار میبرده است که از جمله روایات زیر است:
الف-«قال رسول اللّه(ص):ما یجد الشهید من الم القتل الاّ کما یجد احدکم من الم القرصه» 20 شهید درد قتل را احساس نمیکند مگر باندازهای که یکی از شما درد نیشگون را احساس میکند.
ب-عتبة بن عبد السلمی از رسول خدا(ص)روایت کرده است که آن حضرت فرمود:کشته شدگان برسه گونهاند:یکی از آنها مؤمنی است که با جان و مالش در راه خدا جهاد کرده و هنگامی که با دشمن برخورد میکند به جنگ ادامه میدهد تا کشته شود.پیامبر(ص)درباره اینگونه افراد فرمود:او شهید آزمایش شدهای است که در سراپرده(کرامت و رحمت)زیر عرش خداوند است که پیامبران جز از لحاظ رتبه نبّوت بر او برتری ندارند. 21
ج-در جنگ بدر هنگامی که عتبة بن ربیعه پای عبیدة بن الحارث را قطع کرد و حضرت علی و حمزه-علیهما السلام-او را از میدان نبرد به نزد پیامبر(ص)آوردند؛در این هنگام او از پیامبر(ص)پرسید آیا من شهید نیستم؟آن حضرت فرمود:چرا. 22
مفسّران در تفسیر آیه شریفه«من کفر با للّه من بعد ایمنه الاّ من اکره و قلبه مطمئنّ با لأیمن» 23 ؛درباره شأن نزول آن گفتهاند کفّار قریش عمّار یاسر و پدر و مادرش را گرفتند و تحت شکنجه و آزار قرار دادند، و گفتند از دین خود دست بردارید.پدر و مادرش حاضر نشدند که از دین اسلام دست بردارند و از پیامبر گرامی تبّری بجویند؛لذا کفار آنان را کشتند، و این دو مقدمترین شهید در اسلام هستند. 24
اما عمّار در ظاهر از روی اکراه، از دین اسلام تبری جست و سپس گریان به خدمت رسول خدا آمد و قضیه را برای آن حضرت بازگو کرد.پیامبر(ص)اشکهایش را پاک کرد و به او فرمود:اگر بار دیگر هم ترا گرفتند و از تو خواستند که تبّری بجویی، تبّری بجوی. 25
چنانکه معلوم است پیامبر اکرم(ص)پیش از آنکه به پیامبری مبعوث شوند با هیچ کس خصومت و دشمنی نورزیده بودند.بلکه همگی او را دوست میداشتند و از محبوبیّت و احترام فوق العادهای برخوردار بود به گونهای که همگی او را به لقب«امین»ملقب ساخته بودند و در هنگام تجدید بنای کعبه و نصب حجر الاسود مردم به حکمیت آن حضرت راضی شدند. 26
بعد از آنکه آن حضرت به پیغمبری مبعوث شد با وجود آنکه دعوتش بر اتّحاد و هم آهنگی پایهگذاری شده بود و هرگونه تعصّبات نژادی و قومی را نفی میکرد؛بنی هاشم چه آنانکه به وی ایمان آورده بودند و چه آنان که ایمان نیاورده بودند همه از دفاع و حمایت میکردند و وجود پیامبر عظیم الشأن در میان ایشان یک افتخار و عظمت بسیار مهم به حساب میآمد؛امّا این امر برای سایر طوایف بویژه بنی امیّه که با بنی هاشم رقابت دیرینه داشتند بسیار ناگوار و ناراحتکننده بود که قهرا دشمنیهای گذشته و عداوتهای پیشین را تجدید و دامنه تضاد را وسیعتر میکرد و در نتیجه بواسطه رونق و پیشرفت سریع اسلام، افزایش مییافت.
عداوتها و کینهورزیهای قریش به صورتهای گوناگون ظاهر میشد و از هرگونه آزار و اذیّتی نسبت به مسلمانان فروگزار نبودند؛در ابتدا به تحقیر و اهانت مسلمانان با انتشار اشعار هجو و توهینآمیز و سپس به شکنجه و آزار آنان پرداختند. 27 :مسلمانان از این اوضاع ناراحت شده و چه بسا با دیدن صدمهدیده به شکایت خدمت پیامبر میآمدند و گاهی اجازه میخواستند که مقابله بمثل کنند و با مشرکان مبارزه کنند امّا آن حضرت میفرمود:مأمور به جنگ نشدهام. 28
هنگامی که پیامبر(ص)به مدینه تشریف بردند با استقبال گرم مردم آن سامان اعّم از مسلمانان و غیر مسلمانان مواجه شدند و در مدّت اندکی روابط دو قبیله اوس و خزرج که مدّتهای متمادی باهم نزاع داشتند به دوستی و مهربانی مبّدل گشت 29 و بین مهاجران و انصار عقد برادری برقرار شد.
بطور کلّی میتوان گفت وضعیّت مسلمین در این شهر، رضایتبخش بود.امّا کفّار مکّه از ضدیّت با اسلام دست برنداشته و پیوسته درصدد آزار و اذیّت مسلمین و ضربهزدن به اسلام بودند و مسلمانان مکّه از آنان عذاب و شکنجه میدیدند و از طرف دیگر دارایی و ثروت مهاجران در اختیار کفّار قرار گرفته بود و از همه مهمتر اینکه مسلمین از زیارت خانه کعبه و انجام مناسک حج محروم بودند.و چون در مدینه مراحل اوّلیّه حکومت اسلامی ایجاد شده بود و مسلمین دارای حیات سیاسی شده بودند، لازم مینمود که به آنان دستور داده شود که از حق سیاسی و اجتماعی خود دفاع کنند.
در هنگامیکه شرایط و مقتضیّات فوق فراهم گشته بود، درباره جهاد این آیه نازل شد:
أذن للّذین یقتلون بأنّهم ظلموا و انّ اللّه علی نصرهم لقدیر الّذین أخرجوا من دیرهم بغیر حقّ الاّ أن یقولوا ربّنا اللّه و لو لا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لهدّمت صومع و بیع و صلوت و مسجد یذکر فیها اسم اللّه کثیرا 30
به کسانی که(کفّار)با آنان جنگ میکنند، اجازه داده شده(که از حق خود دفاع کنند) به آن جهت که مورد ستم قرار گرفتهاند و همانا خداوند مسلّما بر یاری کردن آنان توانا است.آن کسانیکه بنا حق از وطن خود آواره شدهاند(و گناهی ندارند)جز اینکه میگویند پروردگارا ما خدا(ی یکتا)است.و اگر خداوند(خطر و فساد)گروهی را بوسیله گروه دیگر برطرف نکند، همانا دیرها و کلیساها و معابد یهود و مساجدی که در آن پیوسته نام خدا برده میشود ویران میگشت سپس این آیه نازل شد:
و قتلوهم حتّی لا تکون فتنة و یکون الدّین کلّه للّه ج 31
با کفار بجنگید تا آشوبی نماند و بطور کلی دین از آن خدا باشد.
این آیات غرض و هدف جهاد و شهادت را برای ما روشن میسازد؛آیههای اول دلالت دارد براینکه پیکار و فداکاری در اسلام به منظور برطرف کردن ستم و دفاع از عبادت و مراکز عبادت و روی کار آمدن مردم شایسته و با ایمان میباشد.و آیه اخیر هدف پیکار و تلاش در راه خدا را رفع فتنه و همگانی شدن دین خدا معرفی کرده است.
در آیاتی که ذیلا نقل میشود برخی از اهداف جهاد و شهادت بیان شده است:
1-اقدام علیه پیشوایان کفر و ریشهکن کردن آنان:
فقتلوا أئمّة الکفر انّهم لا أیمن لهم لعلّهم ینتهون 32
2-رفع کید و خدعه شیطانصفتان و توجه دادن به اینکه اولیاء شیاطین نمیتوانند در مقابل مسلمین استقامت ورزند:
فقتلوا أولیاء الشّیطن ج إنّ کید الشیطن کان ضعیفا 33
3-مبارزه با پیمانشکنی و کسانی که با زور و قلدری رفتاری میکنند و به پیشوای مسلمین ستم روا میدارند:
ألا تقتلون قوما نّکثوا ایمنهم و همّوا باخراج الرّسول 34
4-مردم را وادار کردن به مراعات حرمات و حدود الهی و ایمان به خدا و اجرای عدالت و برقراری نظم در اجتماعات بشری و برطرف ساختن بیدینی:
قتلوا الذّین لا یؤمنون با للّه و لا با لیوم الأخر و لا یحرمون ما حرّم اللّه و رسوله و لا یدینون دین الحقّ... 35
5-بسیج عمومی برای مبارزه با شرک بتپرستی و اشاعه توحید
و قتلوا المشرکین کافّة کما یقتلونکم کافّة 36
چنانکه در اوّل مقال اشاره شد شهید کسی است که حقیقت را درک کرده و به آن آگاه شده و جز حق و حقیقت امر دیگری را در نظر ندارد و همه چیز جز رضای پروردگار از دیدگاه او بیاعتبار و بیارزش است.او جویای«إحدی الحسنیین» 37 است و اینچنین نیست که لذایذ مادّی و مشتهیّات نفسانی او را از شرافت و فضیلت جاودانه باز دارد و در پرتگاه حیوانیّت سقوط کند.
او آنچنان وجود با ارزشی است که در ردیف پیامبران و صدّیقین قرار گرفته و از نعمتهای بیکران الهی برخوردار است. 38
او آنقدر ایثار و گذشت کرده است که برای دستور معبود خویش آنچه را که از همه چیز برایش با ارزشتر است یعنی هستی خود را در طبق اخلاص مینهد و در راه او ایثار میکند.
او برای پیوستن به ابدّیت و نایل شدن به رضای آفریدگار خویش تلاش میکند تا اینکه از این کالبد میرهد و به لقای محبوبش میرسد و آن وقت است که شاهد مقصود را در آغوش میگیرد و سرور و ابتهاج به او دست میدهد. 40 و سخنانی از قبیل«فزت و ربّ الکعبه»و«الرّفیق الا علی خیر مستقرا و احسن مقیلا» 41 را برزبان جاری میسازد.
او مسلما در نزد خداوند وجودی بسیار با ارزش و محبوب و پسندیده است؛زیرا برای خوشنودی و اعتلای دین او جان، برکف نهاده تا سرانجام در راهش شهید شده است. 42
پاکبازان ذروه افتخار و شرافت و پویندگان لقا و مکرمت به ظواهر نمینگرند و این دنیا را همچون گذرگاهی میدانند که باید از آن عبور کنند تا به سر منزل مقصود برسند 43 و آرزو دارند که هرچه زودتر طی طریق کرده و آگاهانه به عالمی که از لحاظ نعمت و رفاهیّت با این دنیا قابل قیاس نیست، راه یابند.
آنکه کشتن پیش چشمش تهلکه است*** نهی«لا تلقوا»بگیرد او بدست
و آنکه کشتن پیش چشمش فتح باب*** سارعوا آید ورا اندر خطاب
-مثنوی- پیکارگر و کسی که در راه خداوند برای رسیدن به رضای او و شهادت در راهش تلاش میکند هر زحمت و رنجی را که تحمل کند خداوند برایش اجر و پاداش منظور میدارد و مقام و رتبت او را بالا میبرد.چنانکه فرموده است:«به مجاهدان راه خدا هیچ تشنگی و رنج و گرسنگی نمیرسد و(نیز)به هیچ مکانی که کفّار را به غیظ(و غضب)میآورد، گام نمینهند و از دشمن هیچ آسیبی نمییابند، مگر اینکه خداوند به ازای آنها عمل صالحی برای ایشان(در نامه عملشان)مینویسد» 44 .
در سال دوّم هجرت به فرماندهی ابوجهل سپاه انبوهی به بهانه حفظ کاروان تجارتی قریش از تعرّض و دستبرد مسلمین، به سوی مدینه براه افتاد و در محل«بدر»اطلاع یافتند که آن کاروان بدون اینکه با خطری مواجه شود، بسلامت بطرف مکه رفته است.ابوجهل بیکباره تصمیم خود را علنی کرد و رسما به مسلمین اعلان جنگ داد. 45
این جنگ از همه جهت به نفع مسلمین پایان یافت و این، اوّلین صفآرایی و دفاع مسلمین در مقابل کفّار بود.و قریب هفتاد تن از کافران کشته شدند و نیز 14 تن از مسلمانان که شش نفر آنان از مهاجران و هشت تن دیگر از انصار بودند به درجه رفیع شهادت نایل شدند. 46
ابن عباس گفته است پس از جنگ بدر مردم میگفتند فلان کس و فلان کس مردند. خداوند ایشان را از این گفتار نهی فرمود:و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون». 47
و از مفسّران دیگر نقل شده است که کفّار و منافقان میگفتند:مردم برای رضایت خاطر محمّد(ص)بدون فایده و بیجهت خود را به کشتن میدهند که آیه فوق نازل شد. 48
و نیز در آیه دیگر آمده است:و لا تحسبنّ الذّین قتلوا فی سبیل اللّه أمواتا بل أحیاء عند ربّهم یرزقون فرحین بماء اتهم اللّه من فضله و یستبشرون با لّذین لم یلحقوا بهم مّن خلفهم ألاّ خوف علیهم و لا هم یحزنون 49 همانا کسانی را(که از روی خلوص نیّت)در راه خدا کشته شدهاند مردگان مپندارید بلکه ایشان زندهاند و نزد پروردگار خویش درحالیکه شادمانند به آنچه خداوند از(کرم و)فضلش به ایشان عطا کرده، از روزی و نعم برخوردارند و خوشحال میشوند به کسانی که از پس ایشانند و (هنوز)به ایشان ملحق نشدهاند که هیچگونه ترسی برایشان نیست و اندوهگین نمیشوند.
در اینجا سؤالی پیش میآید و آن این است که همه مردم پس از این عالم در عالم برزخ زندهاند 50 و زنده بودن در عالم دیگر به شهید اختصاص ندارد پس چرا خداوند ایشان را به این خصیصه متصّف ساخته است؟
در جواب میگوییم:اوّلا آیه در مقام ردّ اعتقاد کسانی است که میگفتند اصحاب محّمد (ص)بدون جهت و فایده خود را به کشتن میدهند و از نعمت حیات محروم میسازند.
ثانیا تخصیص شهدا به زنده بودن به آن جهت است که حیات ایشان با حیات دیگران بسیار تفاوت دارد.یعنی شهدا یک نوع حیاتی دارند که ویژه خودشان میباشد و از هر جهت دارای چنان جلال و عظمت و شکوهی است که زندگی دیگران را نمیتوان با زندگی آنان مقایسه کرد. 51 و چنانکه از مفاد«عند ربّهم»برمیآید خداوند متعال به آنان توجّه خاصی دارد و فهمیده میشود که برای آنان مقامی فوق تصوّر ما است و بهگونهای است که بدون واسطه از رحمت و لطف و کرامت خداوند بهرهمند میشوند.
آنچه این مدّعا را ثابت میکند سرگذشت مؤمن آل یاسین است 52 که در قرآن مجید از آن یاد شده است.آنگاه که او مردم را به پیروی از حق دعوت میکرد به اعدام محکوم گشت، مردم تماشاگر را دید که شادی میکنند و از حقایق بیاطلاعند؛در آنوقت که او موقعیّت و کرامت خود را در نزد خداوند دریافته بود و فرشتگان رحمت را میدید که او را احاطه کردهاند و آن همه ارزش و کرامت برایش فراهم شده، گفت:ای کاش قوم(غافل)من میدانستند که چگونگی پرودگارم مرا مورد آمرزش قرار داده است.«قال یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربّی و جعلنی من المکرمین». چنانکه از معنی«بما غفرلی ربّی»برمیآید، خداوند کسی را که شهید میشود بدون واسطه و بدون اینکه وسیلهای در کار باشد مورد غفران و اکرام و انعام خویش قرار میدهد.
از این بیان معلوم میشود که شهدا به گونهای مورد عنایت و توجّه خداوند میباشند که لیاقت آن را پیدا کردهاند که درباره آنان گفته شود:ایشان در نزد پروردگار خود هستند و بدون واسطه از نعم الهی برخوردارند و جلال و عظمت کبریائی را نظارهگرند. 53
شهدا بواسطه کسانی که پس از ایشان میآیند خوشحالند؛مفسّران درباره سبب خوشحالی ایشان وجوهی را ذکر کردهاند: *
الف-خوشحالند چون به ایشان مژده میدهند که خویشان و برادران دینیشان به درجه رفیع شهادت میرسند و به نزد ایشان میآیند و باهم از کرم و فضل بیپایان الهی بهرهمند میشوند.
ب-شادی ایشان به این جهت است که میدانند خویشاوندان و دوستانشان که در دار دنیا هستند مطیع خداوند میباشند و چون تقوا و اطاعت پروردگار را پیشه کردهاند بزودی بآنان ملحق میشوند و انیس و ندیمشان خواهند بود.
ج-محتمل است شادمانی ایشان برای این باشد که آنان زودتر از دیگران به فیض عظیم شهادت نایل شدهاند.
د-ممکن است به این سبب شادمان باشند که عدهای پس از ایشان میآیند که از نعمت شهادت برخوردار نشدهاند؛امّا آنانکه این موهبت نصیبشان شده است خوشحالند.
هنگامیکه جادوگران دربار فرعون به حقیقت دعوت حضرت موسی(ع)پی بردند و به درستی سخنانش اعتقاد پیدا کردند، فرعون ایشان را تهدید کرد که:«از هریک از شما یک دست و یک پا را به عکس(یعنی مثلا دست راست را با پای چپ)قطع میکنم آنگاه همهتان را به دار میآویزم؛آنان چون حقیقت را دریافته بودند و نعمتهایی را که بدون واسطه از پروردگارشان به ایشان میرسد با نور ایمان مشاهده میکردند؛در جواب گفتند، هیچ ضرر و رنجی برما نیست(و در راه رضای محبوب تحمّل شکنجههای بسیار دشوار و جانباختن اهمیت ندارد)همانا ما بسوی پروردگارمان بازگشت میکنیم» 54 .و در نزد او از نعم بیپایان بهرهمند میشویم.
معلوم است که مجموعه شناختهای آدمی در محیط زندگیش شخصیت او را میسازد و شناخت عبارت است از رابطه آگاهانه هر انسانی که او با شئی یا شخص یا فکر خارجی برقرار میکند.
وقتی که شخص با افراد، حرکات، پدیدهها و اشیاء و افکار دیگر ارتباط ذهنی و وجودی پیدا کرد؛این ارتباط در وی انعکاسی بوجود میآورد و این انعکاس جزء ذاتش میشود و شخصیت او را تشکیل میدهد؛در نتیجه خوبی و بدیش بخوبی و بدی مجموعه افراد و اشخاص و ایدهها و مفاهیم و مسائلی بستگی دارد که در پیرامونش وجود دارد و او با آنها ارتباط برقرار کرده است.
این ارتباط ممکن است جنبه تاریخی داشته باشد؛به این معنی که اگر کسی مثلا با امام حسین (ع)بوسیله کتاب و مطالعه با احوال و اقوال آن بزرگوار ارتباط ذهنی و احساسی پیدا کند، آن حضرت جزء شناخته شدهها و سپس جزء خصوصیات شخصیاش میشود.
آن مطلوبها و مفاهیم خارجی که ما با آنها ارتباط داریم جزء ذات و شخصیّت وجودی ما و به اصطلاح وجود ماهوی ما میباشند.به همان میزان که ما قسمتی از وجود خودمان را در اختیار امری قرار میدهیم، آن قسمت جزء همان امر شده، به آن ملحق میشود.
مثلا برای ما عدالت تقدّس دارد و از جمله مفاهیمی است که براثر ارتباط و تماسمان با آن، جزء شخصیّت ما شده است؛در این حال هرگاه مثلا هزار تومان از پولهایی که به من تعلق دارد، در راه تحقق عدالت انفاق کنم؛آن هزار تومان تقدس عدالت را به خود میگیرد، در صورتی که تا هنگامی که در جیب من است فقط هزار تومان پول است امّا وقتی که آن را در راه عدالت نفی میکنم به شکل دیگری اثبات میشود و به ذات عدالت تبدیل میشود.
و نیز اگر آن پول در راه اطعام مساکین مصرف شود ارزش اطعام مساکین به آن مقدار پول مصرف شده انتقال مییابد.امّا اگر در راه عیاشی و لذّات پست حیوانی هزینه شود به ارزش تبدیل نمیشود؛حتی ممکن است از ارزش مادّیش هم کاسته شود.
پس در اینجا به یک قانون پی میبریم و آن اینکه هر چیز به میزانی که در راه امری فدا میشود ارزش آن را به خود میگیرد و در همانحالی که نفی میشود اثبات هم میشود.
بنابراین«شهید»کسی است که تمام وجود خویش را یکجا در راه افکار مقدّسی نفی میکند که اصل و منشاء آن تقدسی است که همه به آن اعتقاد دارند.پس طبیعی است که تمام تقدّسهای آن افکار و اهداف یکجا به وجود نفی شدهاش انتقال یابد. 55
کسی که خدا را از روی خلوص عبادت میکند و برآن مداومت میورزد آنقدر شرافت و قداست پیدا میکند که صحیح است او را بخدا نسبت دهند و بگویند دست او دست خدا و گوش و زبان و چشم او گوش و زبان و چشم خدا است و این بدان جهت است که توجّه بخدا و استمرار بر طاعت او بدانگونه انقلاب در او بوجود آورده که عظمت خداوند باو نسبت داده میشود و معنویت ارتباط با خدا او را تحت تأثیر قرار میدهد.
حدیثی که از امام باقر-ع-نقل شده همین معنی را میرساند و میفهماند که آدمی براثر ارتباط با خدا و پرستش مقامی را احراز میکند که شرافت و قداست خداوندی به او انتقال مییابد.
...انّ اللّه جلّ جلاله قال:ما یقرت الیّ عبد من عبادی بشیء احب الیّ مما افترضت علیه و انّه یتقرب الیّ بالنافلة حتّی احبه فاذا احببته کنت یسمعه الذّی یسمع به و بصره الذّی یبصر به، و لسانه الذّی ینطق به، و یده الّذی یبطش بهاء ان دعانی اجبته و ان سألتی اعطیته» 56
یک انسانی که در راه حق و حقیقت و در راه افکار عالیهاش شهید میشود، وجود مادّی خودش را نفی میکند، امّا به صورت یک منبع فضیلت و یک مرکز شرافت و عظمت وجود خود را اثبات میکند.
در هنگامیکه افکار عالی انسانی و حقایق درحال افول و از بین رفتن باشد و بدست فراموشی و تحریف سپرده شود و نزدیک باشد که از خاطرهها محو شود؛اگر کسی با نفی خویش آنها را احیاء کند این فرد به آن حقایق و فضایل تبدیل میشود و همواره با مردم است و در اجتماعات حاضر و همه درباره او سخن میگویند و از این جهت است که براو«شهید»اطلاق شده و این شایستگی را پیدا کرده است که درباره او گفته شود او حاضر و جاوید و در نزد خداوند از نعمتها بهرهمند است و چون به فضیلت و شرافت صرف مبدل شده محبوب همگان شده است.
تمام افرادی که به بشریت به گونهای خدمت کردهاند خواه از راه علم خواه از راه اقتصاد و کشاورزی، خواه از راه ارشاد، خواه بوسیله کشف و اختراع، خواه از راههای دیگر، همه و همه بر جوامع انسانی و برافراد، حقی دارند؛امّا هیچ کس به اندازه«شهید»، دارای حق نیست.او از همه بیشتر برهمگان حق دارد و به همین جهت است که بیشتر از همه در بین مردم محبوبیت پیدا کرده و در دل آنان جای گرفته است.و این به آن سبب است که همه گروههایی که به نحوی به بشریت خدمت میکنند رهین فداکاری«شهید»هستند.اما شهید مدیون ایشان نیست یا اگر هست در سطح بسیار نازل مدیون آنان است؛زیرا تمام اقشار اجتماع برای ابراز لیاقت و بکار انداختن استعدادهای خود و خدمت کردن به اجتماع به محیط مساعد و آرام و آزاد نیازمندند تا بتوانند خدمات خود را ارائه دهند.این«شهید»است که با فداکاری و از خود گذشتگی و با ایثار وجود خویش فضایل و مکارم و آزادی را در اجتماع احیا میکند و به آنها رونق میبخشد.
به سخن دیگر خون«شهید»است که نهال معدلت و آزادی را آبیاری میکند و آن را سرسبز و خرّم نگاه میدارد.
اگر در مقاطع خاص افرادی نباشند که برای خدا در راه برقراری فضیلت و احیای حقّ و حقیقت قیام کنند و از هستی خود بگذرند شرافت و انسانیّت و کمال از بین جوامع بشری رخت برخواهد بست و به حیوانیّت و عدم ضدّ تقوا و فضیلت کشانده میشوند.
خداوند در قرآن مجید به این مضمون اشاره فرموده است:و قتلوهم حتّی لا تکون فتنة 57
و در آیه دیگر میفرماید:و لو لا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لّهدّمت صومع و بیع 58
از معنی اینگونه آیات چنین برمیآید که بوسیله پیکار و جهاد و شهادت در راه حق، فتنه و آشوب برطرف میشود و عبادتگاهها و مراکز شرافت و فضیلت پابرجا میماند و زمینه برای رشد انسانها جهت رسیدن به کمال مطلوب فراهم میشود.
شهید همچون شمعی است که خودش میسوزد و فانی میشود تا دیگران را از نوری که به قیمت جانش تمام شده بهرهمند کند.آری شهدا خود را فدا میکنند تا قافله انسانیّت، دور از هر گونه جنجال و مزاحمت و موانع بتواند به مقصد نهائی خود برسد و زندگی سعادتمندی داشته باشد.
شاهدی گفت به شمعی کامشب*** در و دیوار مزیّن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم *** تا ز تاریکیت ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو بس*** گهر اشک بدامن کردم
خرمن عمر من ار سوخته شد*** حاصل شوق تو خرمن کردم
پروین اعتصامی
آری؛درباره شهیدان همین بس که بگوییم خداوند به حق آنان اعتراف کرده و در اوایل سوره محمّد(ص)فرموده است:«و الذّین قتلوا فی سبیل اللّه فلن یضلّ اعمالهم»«و کسانی که در راه خدا کشته شدهاند هرگز پروردگار(پاداش)اعمالشان را ضایع و باطل نمیگرداند«بلکه ثواب شهادتشان را به نحو اکمل و اتم به آنان میرساند.
موضوع جهاد و شهادت در راه حق پیش از آنکه تحت قوانین و مقررات الهی و دینی درآید یک امر طبیعی و معمولی است.خداوند متعال در وجود انسان نیرویی به نام غضب آفریده است.حتّی باید گفت که هر موجود زنده این خصیصه را دارد که اگر رشد و کمال وجود او با سقوط و خطر مواجه شود، تا سر حدّ امکان از خود دفاع میکند تا موانع را از سر راه ترقی و تکامل خود بردارد.
خداوند متعال در قرآن کریم به این معنی اشاره فرموده و فهمانده است که موضوع شهادت و پیکار در راه برقراری فضیلت یک امر عادی و یک سنّت الهی است.
و کأیّن مّن نّبیّ قتل معه ربّیّون کثیر فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل اللّه و ما ضعفوا و ما استکانوأ و اللّه یحبّ الصّابرین 59
مقصود این است که پیکار و شهادت در راه حق اختصاص به شما مسلمانان نداشته، بلکه یک امر همگانی و طبیعی است که در بین امم پیشین نیز متداول و معمول بوده است؛لذا فرموده است:«و چه بسیار پیامبرانی که همراه ایشان خدایپرستان بسیاری کارزار کردند و براثر مشقات و سختیهایی که در راه خدا به آنان رسید سستی نورزیدند و ضعف و خواری از خود نشان نداند و خداوند صبرکنندگان را دوست دارد».
در کتب مسیحیان و یهودیان نیز در مواردی درباره«شهید»و کسی که برای هدف مقدس برای رضای خدا کشته میشود؛گفتگو شده است.
در«قاموس مقدّس»آمده است:«شهید شخصی را گویند که جان خود را برای شهادت بر راستی ببازد».
در کتاب«اعمال رسولان»(باب 22، قسمت 20)چنین آمده است:و هنگامی که خون شهید تو«استیفان»را میریختند من نیز ایستاده، و رضا بدان دادم و جامههای قاتلان او را نگاه میداشتم» 60
چنانکه پیش از این بیان کردیم ملتی که بخواهد با افتخار و آبرومند زندگی کند چارهای جز این ندارد که ایثار و گذشت داشته باشد و حتی از بذل جان در راه فضیلت و شرافت و رسیدن به هدف خویش دریغ نورزد؛در این وقت است که عزت و سعادت دنیا و آخرت نصیبش میشود و در غیر این صورت باید لباس مذلّت برتن کند و به خواری و رقیّت و پریشانی گردن نهد و چون در این دنیا به وظیفه خود که جهاد و ایثار در راه خدا است عمل نکرده به عذاب الهی گرفتار میشود.
خداوند میفرماید:
یأیّها الذّین ءامنوا هل أدلّکم علی تجرة تنجیکم مّن عذاب ألیم تؤمنون با للّه و رسوله و تجهدون فی سبیل اللّه بأموالکم و أنفسکم ذلکم خیر لّکم إن کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنّت تجری من تحتها الأنهر و مسکن طیّبة فی جنّت عدن ج ذلک الفوز العظیم و أخری تحبّونها نصر مّن اللّه و فتح قریب و بشّر المؤمنین 61
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آیا میخواهید شما را به تجارتی راهنمایی کنم که از عذابی دردناک نجاتتان دهد؟آن تجارت این است که بخدا و رسولش ایمان آورید و در راه خدا با اموال و جانهایتان جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بنای فهمیدن را داشته باشید؛خدای تعالی گناهانتان را میآمرزد و شما را به بهشتهایی داخل میکند که از زیر درختانش نهرها روان است و در مسکنهای پاکیزه در باغهایی عدن و جاودانه وارد میشوند و این همان رستگاری بزرگ است و سود دیگر این تجارت که آن را دوست میدارید، نصرتی است از خدا و فتحی نزدیک.و ای پیامبر مؤمنین را مژده بده .بدیهی است که استفهام در این آیه جنبه پیشنهاد دارد که متضمن معنی امر است و نیز در این آیه ایمان به خداوند و جهاد و شهادت در راه او تجارتی به حساب آمده که سرمایهاش جان آدمی و سود آن رهایی از عذاب دردناک است.و این آیه به معنای آیه«انّ اللّه اشتری من المؤمنین»است که شرح آن بیان شد.
امام صادق(ع)فرمود:«یا من لیست له همة، انّه لیس لابد انکم ثمن الاّ الجنّة فلا تبیعوها الاّ بها»و ذکر الطبرسی انّ الا صمعی
انشد للصادق(ع)هذه الابیات:
اثا من با لنفس النفیسة ربّها*** فلیس لها فی الخلق کلّهم ثمن
اذا ذهبت نفس بدنیا اصبتها*** فقد ذهب الدنیا و قد ذهب الثمن
بها نشتری الجنّات ان ابا یعتها*** بشئی سواها انّ ذلکم غبن
62 ای کسانی که(بیخبرید و)شما را(تلاش و)همّتی نیست(بدانید که)برای ابدانتان(و فدا کردن جسم و لذّات زودگذر)هیچ بهایی جز بهشت نیست، پس آن را جز به بهشت نفروشید.
طبرسی آورده است که اصمعی برای امام صادق(ع)این اشعار را خواند:
دادوستد میکنم به نفس نفیس با پروردگارش.بنابراین در تمام آفرینش برای نفس(من) بهایی نیست(و هیچ چیز با آن برابری نمیکند)
هرگاه جان(با این عظمت)در مقابل اینکه به دنیا(ی ناقابل)برسم از بین برود، (در این صورت)دنیا و جان(بسیار ارزشمند)از بین رفته است(که در برابر جان از دسترفته نتیجهای عاید انسان نگشته و دچار خسران شده است.)به نفس(و جهاد در راه خدا)بهشتها را خریداری میکنیم(و)اگر آن را بجز بهشت بفروشیم در این معامله مغبون شدهایم.
در نهج البلاغه آمده است:«الا حرّ یدع هذه اللماظة لاهلها انّه لیس لا نفسکم ثمن الاّ الجنة». 63 آیا آزادهای هست که این تهمانده(بسیار اندک)دنیا را رها کند؟همانا برای روانهایتان بهایی جز بهشت نیست، بنابراین آنها را بجز بهشت به چیز دیگری نفروشید.
سنگ بینداز و گهر میستان*** خاک زمین میده و زر میستان
در عوض فانی خوار و حقیر*** نعمت پاکیزه و باقی بگیر
در بیان حقیقت این دادوستد خداوند خود را مشتری و ما را فروشنده و مورد معامله را جان و مال معرفی فرموده است.بزرگان و محققان در این باب بیانات نغز و دلپسندی را اظهار داشتهاند؛ از آن جمله یکی از صاحبدلان گفته است:بیع به بایع و مشتری و دلاّل و ثمن و مبیع بستگی دارد. مشتری خدای کریم و دلال محمّد مصطفی(ص)و بایع بنده مؤمن دیندار و مبیع جان و مال او، و ثمن دار القرار؛«فنعم المشتری الرّب الرّحیم و نعم الدلاّل الرسول الکریم و نعم الثمن جنّة النعیم و حبّذا المؤمن الذی بذل نفسه و ماله فی سبیل خالقه العلیم.
بیع و شراء خداوند با مؤمنان است زیرا کافر او را نشناسد و هرکه کسی را نشناسد ثمن جلیل به عوض متاع ناچیز و حقیر به او نمیدهد و دلاّل تا محبت بایع را نداند متاع او را به ثمن عالی نمیفروشد؛پس در این دادوستد پیروی شریعت و عمل به دستورهای خداوند لازم است تا به موجب آیه شریفه«فاتّبعونی یحببکم اللّه»کالای ناقابل به ثمنی بس ارزشمند فروخته شود و فوز عظیم حاصل آید.
اینک سخن را با ذکر حدیثی از رسول اکرم(ص)به پایان میبریم:«و ددت ان لا تخرج سریة او جیش الاّ و انا معهم و لکن لا اجد ما احملهم و لا تطیب انفسهم با لتخلف عنی ولو ددت ان اقاتل فی سبیل اللّه تعالی حتی اقتل ثمّ احیی ثم اقتل». 64 دوست دارم که هیچ گروه و لشکری به سوی کفار نرود، مگر اینکه با مردم باشم(و باهم به جهاد برویم)امّا وسیله سواری پیدا نمیکنم(که ایشان را با خود ببرم)و خوش ندارند که با من نباشند.و دوست دارم که در راه خدا جنگ کنم تا کشته شوم بعد زنده گردم سپس کشته شوم.
چنانکه واضح است این حدیث اهمیت نیل به شهادت و کشته شدن در راه خدا را گوشزد میکند و میفهماند که این موضوع به آن اندازه ارزشمند است که رسول خدا(ص)آرزو میکند که چند بار در راه خدا کشته شود.
السابقون الی المکارم و العلی
و الحائزون غذا حیاض الکوثر
لو لا صوار مهم و وقع نبالهم
لم یسمع الا ذان صوت مکبّر
الحمد للّه اوّلا و آخرا
(1)-من اسماء اللّه الحسنی-عزّ و جل-الشهید، قال ابو اسحاق الشهید من اسماء اللّه، الامین فی شهادته.قال:و قیل الشهید هو الذّی لا یغیب عن عمله شی.و الشهید:الحاضر و فعیل من ابنیة المبالغه فی فاعل فاذا اعتبر العلم مطلقا فهو العلیم...ر ک:لسان العرب و النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مادّه«شهد».
(2)-بقره/282
(3)-بقره/185
(4)-بقره/143
(5)-سمیّ الشهید شهیدا لانّ اللّه و ملائکته شهود له بالجنّة و قیل سمّی شهداء لانّم ممن یستشهد یوم القیامة مع النبی(ص)علی الامم الخالیة...ر ک:لسان العرب، ماده«شهد»
(6)-البقره/142.قال الفخر الرازی.فی تفسیر هذه الایة قولهم عند الاجماع یبیّن للناس الحق.
(7)-نساء/72
(8)-رعد/43
(9)-آل عمران/18.فخر رازی در تفسیر این آیه چنین گفته است:«الوجه الاوّل ان تجعل الشهادة عبارة عن الاخبار بالعلم...».
(10)-بقره/282
(11)-بقره/154
(12)-آل عمران/169
(13)-نساء/74
(14)-توبه/111
(15)-نساء/69
(16)-آل عمران/18
(17)-تفسیر کبیر، ج 10، ص 174
(18)-تفسیر برهان، ج 1، ص 242
(19)-ر ک:تفسیر مجمع البیان، و تفسیر التبیان، و جامع البیان فی تفسیر القرآن و تفسیر المنار، و الجدید فی تفسیر القرآن المجید سوره النساء آیه 69.در تفسیر الصافی آمده است:و الشهداء:المقتول انفسهم و ابدانهم بالجهاد الاکبر و الاصغر
(20)-سنن الدارمی، ص 405، ج 2
(21)-سنن الدارمی، ص 206، ج 2، عن عتبة بن عبد السلمی، قال:رسول اللّه(ص):القتلی ثلاثة مؤمن جاهد بنفسه و ماله فی سبیل اللّه اذا القی العدوّ قاتل حتّی قتل؛قال النبی فیه فذلک الشهید الممتحن فی خیمة اللّه تحت عرشه لا یفضله النبیّون الاّ بدرجة النبوّة...الحدیث.
(22)-ر ک، الکامل فی التاریخ، جزء دوّم قسمت پنجم ص 43.
(23)-سورة«النحل»آیه 106.
(24)-فمات یاسر فی العذاب و اغلظت امرأته سمیّة القول لا بیجهل، قطعنها فی قلبها بحریة فی یدیه و هی اول شهید فی الاسلام...الکامل فی التاریخ جزء 2، ص 43.
(25)-ر ک:الصافی، تفسیر الکبیر و منهج الصادقین، آیه 106 سوره النحل
(26)-الکامل فی التاریخ، جزء دوّم، قسمت پنجم، ص 28-27.
(27)-الکامل فی التاریخ، جزء دوّم، قسمت پنجم، ص 45-42.
(28)-الکامل فی التاریخ، جزء دوم، قسمت پنجم، ص 42.و مجمع البیان، جلد 7، چاپ 5، ص 87.
(29)-تفسیر منهج الصادقین، آیه 99، سوره آل عمران، ج 2، ص 298
(30)-حج/39-40
(31)-انفال/39
(32)-توبه/12
(33)-نساء/76
(34)-توبه/13
(35)-نساء/29
(36)-توبه/36
(37)-توبه/52
(38)-نساء/69
(39)-توبه/111
(40)-نساء/69
(41)-اعیان الشیعه، ج 1، ط دار المعارف، ص 530
(42)-صفّ/4
(43)-عنکبوت/65
(44)-توبه/121
(45)-الکامل فی التاریخ، جزء 2، قسمت 5، ص 75
(46-47)-تفسیر منهج الصادقین، ج 1 ص 363
(48)-تفسیر الکبیر، ج 4، ص 163
(49)-آل عمران/163
(50)-ر ک:تفسیر«البرهان»سوره«المؤمن»آیه 46 و سوره«المؤمنون»آیه 100
(51)-تفسیر التبیان، جزء 2، ص 35.
(52)-یس/26 و 27
(53)-قیامه/22
(54)-شعراء/46
(55)-ر ک:حسین وارث آدم، ص 212 ببعد
(56)-وسائل الشیعه، ج 3، ص 53
(57)-بقره/193
(58)-حج/40
(59)-آل عمران/146
(60)-استیفان یکی از آن هفت نفری بود که کلیسای اورشلیم آنها را محض آنکه حواریان را در خدمت فقرا امداد کنند تعیین کرد و در اصل یهودی بوده است اعمال قویّه او سبب اشتعال غیرت و تعصّب یهود شد و اول شهیدی بود که در راه عیسی(ع)مقتول شد.ر ک:تاریخ ادیان، علی اصغر حکمت، ص 409 و 411
(61)-صف/10 و 11
(62)-ر ک:تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 274
(63)-تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 274
(64)-المبسوط سرخسی، ج 10، ص 3
1-اعیان الشیعه، تالیف سید محسن الامین، ط، سال 1403 ه ق
2-البرهان فی تفسیر القرآن، للسیّد هاشم بن السید سلیمان، ط، سال 1302، متوفای سال 1107 یا 1109.
3-التبیان فی تفسیر القرآن لا بیجعفر محمد بن حسن الطوسی متوفّای سال 460، طبع نجف-مطبعة النعمان.
4-تفسیر نور الثقلین، لعبد علی بن جمعه الحویزی، متوفای سال 1112، ط، قم، مطبعة الحکمة.
5-تاریخ جامع ادیان، نوشته«جان ناس»ترجمه علی اصغر حکمت، ط، 3.
5-جامع البیان فی تفسیر القرآن، لمحمد بن جریر طبری، متوفای سال 310 ه ق.
6-حسین وارث آدم از دکتر علی شریعتی طبع فروردین 1360.
7-سنن الدارمی لابی محمد عبد اللّه بن عبد الرّحمن، متوفای 255، مجلد 2، ط، دمشق، سال 1349 ه ق.
8-الصافی فی تفسیر القرآن المجید، لمحمد بن شاه مرتضی، متوفای سال 1091، ط، سال 1366 ه ق.
9-فی ظلال القرآن للسید قطب، ط، 2،
10-«قاموس کتاب مقدس»ترجمه و تألیف«هاکس»ط، بیروت، سال 1928 میلادی.
11-کتاب اعمال رسولان، ط، لندن، سال 1895 میلادی.
12-اکامل فی التارخ لابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد المعروف با بن الامیر متوفای سال 630 یا 638، ط.دار الفکر بیروت، سال 1374 ه ق.
13-گنجینهای از تلمود، تألیف راب آکهن، ترجمه امیر فریدون گرکانی، ط.مهرماه 1350.
14-لسان العرب، لابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، متوفّای سال 711، ط قم.
15-مفاتیح الغیب یا(التفسیر الکبیر)، لمحمد بن عمر بن حسین مشهور به فخر رازی، متوفای 606، ط.بیروت.
16-منهج الصادقین فی الزام المخالفین، لملاّ فتح اللّه بن شکر اللّه کاشانی، متوفای 988، ط.افست، کتابفروشی اسلامیه.
17-المنار، تقریرات شیخ محمد عبده، متوفای سال 1323 ه ق که بوسیله شاگردش محمد رشید رضا، به رشته تحریر درآمده است.
18-مجمع البیان، لابی علی الفضل بن حسن الطبرسی، متوفای 548، ط.افست تهران.
19-المبسوط للسرخسی، محمد بن احمد بن ابی بکر، متوقای سال 490 یا 484 یا 483، ط.سال 1324.
20-نهج البلاغه، تألیف سیّد رضی متوفای 406، پاورقی و توضیح دکتر صبحی صالحی.
21-نبردهای محمد(ص)، نوشته دکتر نصرة اللّه بختورتاش، چاپ سال 1351.
22-النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، لابی السعادات مبارک بن ابی الکرم محمد بن محمد المعروف با بن الاثیر متوفای 606 ه ق.
23-وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تألیف محمد بن الحسن الحرّ العاملی، متوفای 1104، ط. کتابفروشی اسلامیه، تهران.